جمهوری اسلامی بیش از هر زمان در باتلاق بحران اقتصادی دست و پا میزند. راستش اطلاق بحران برای توضیح موقعیت اقتصادی جمهورى اسلامى هنوز حق مطلب را ادا نمیکند. در دنياى امروز بسيارى کشورهاى سرمايه دارى از بحران اقتصادى رنج ميبرند اما وضعيت شان متفاوت است. وضعیت اقتصادى جمهوری اسلامی بحدی وخیم است که چشم انداز پیش روی آن یک تلاشی و اضمحلال تمام عیار اقتصادی است و ما این نکته را چه در همین ستون و چه در ارزیابی از موقعیت اقتصادى رژیم اسلامی بارها تاکید کرده ایم. نه فقط بن بست و فلج قدیمی اقتصادی رژیم اسلامی تشدید شده است بلکه تاثیرات بحران اقتصادی جهان سرمایه داری٬ و همینطور تحریم ها که تنگناهای اقتصادی جدی برای رژیم اسلامی ایجاد کرده است٬ وضعیت اقتصادى حکومت اسلامى را به مرحله بسيار خطرناکى سوق داده است.
جمهوری اسلامی برای سرکوب انقلاب 57 سرکار آورده شد. این جریان تنها آلترناتیو بورژوازی مستاصل در مقابل انقلابی بود که سرمایه داری ایران را تهدید میکرد. وظیفه اساسی این دولت موقت ضد انقلابی بورژوائی٬ سرکوب انقلاب و ایجاد شرایطی برای بازسازی سرمایه داری و سازماندهى دور ديگرى از انباشت سرمايه بود. اما وظیفه بازسازى اقتصادى سرمايه دارى ايران نمیتوانست توسط دولت اسلامی بفرجام برسد و یا فرجام آن مستلزم یک شیفت اساسی در چهارچوبهای سیاسی و ایدئولوژیک حکومت اسلامی بود. جمهوری اسلامی توانست بعد از دوره ای تثبیت شود به این معنی که خطر سرنگونی تهدیدش نکند. یعنی قادر شد مقاومت انقلابى در مقابل نظم ضد انقلابی اسلامى را قاطعانه و خونین درهم بکوبد. اما نتوانست از مرحله بعدی عبور کند. پینوشه در شیلی توانست روی دوش سرکوبی خونین و بعنوان یک آزمایشگاه راست افراطی جهانی٬ سرمایه داری شیلی را از دوره انقلابی عبور دهد و بازسازی کند. در ایران اما این تلاش از دوره رفسنجانی تا امروز٬ علیرغم تهاجم وحشیانه به طبقه کارگر و مردم زحمتکش از یکسو و ایجاد انواع تسهیلات برای سرمایه داران از سوى ديگر، نه فقط به نتیجه ای نرسیده است بلکه سیکل بن بست و بحران اقتصادى خود را به حلقه های سهمگين تر رسانده است.
تردیدی نیست طی این دو دهه هم سرمایه انباشت کرده است و هم لایه ای از سرمایه داران اسلامی به سرمایه هاى نجومی دست یافتند و متقابلا طبقه کارگر هر روز بیشتر از دیروز محکوم به فقر و فلاکت شد. اما معضل خروج از بن بست و بحران اقتصادی در چنین حکومتهائی نفس رشد اقتصادی محدود و یا درجه اى انباشت نیست، مسئله برسر ملزوماتی است که بازسازی سرمایه داری در کشوری در مقیاس ایران طلب میکند. تامین میزان سرمایه و تکنولوژی و تخصص و نوسازى صنايع و تامين امنیت دراز مدتی که سرمایه در ایران برای بازسازی نیاز دارد٬ با فرض چهارچوبهاى حکومت اسلامی جزو محالات است. اولین مانع وجود حکومتی است که امروز و فردایش نامعلوم است به این دلیل ساده که اکثریت عظیمی از مردم نمیخواهندش. چون صاف و ساده با مختصات فرهنگی و سیاسی و تاریخی آن جامعه خوانائی ندارد٬ جمهورى اسلامى وصله اى ناجور است و هر روز بیشتر این تناقض سر باز میکند. ثانیا این حکومت با هر درجه تسهیلاتی که در اختیار سرمایه ها قرار دهد، حتی اگر طبقه کارگر را به بردگان بی جیره و مواجب تبدیل کند، نمیتواند امنیت لازم و ضروری این روند اقتصادی را تامین کند. نمیتواند از شر اقتصاد رها شود و نمیتواند مبشر گشایشی اقتصادی در جامعه باشد. سرمایه داری ایران با جمهوری اسلامی پاسخ ندارد. ثالثا این حکومت مبتنی به صدور تروریسم و یک پای جنگ تروریستی جهانی است. سیاست تروریستی نیز تاکنون نتوانسته به امنیت و قدرت داخلی و یا به سازش کشاندن بورژوازی منطقه ای و جهانی منجر شود. مانورهاى حکومت بين شکافهاى دولتها و گسترش معاملات با جين و روسيه به مينيمم نيازهاى اين سرمايه دارى ورشکسته پاسخ نميدهد. جمهورى اسلامى با اين مختصات محکوم به سرنگونى است.
دولت فقر و اختناق
روبنای سیاسی ضروری سرمایه داری در ایران مبتنی بر اختناق عریان، سرکوب سازمانهای کارگری و کمونیستی، و سلب هر نوع آزادی و حقوق فردى و اجتماعى است. سرمایه داری در ایران براى سرپا بودن٬ با هر پرچمى٬ بناچار متکی به فقر و اختناق است. چون اولا ارزان نگهداشتن کار کارگر مستلزم سرکوب سازمان کارگری و به این اعتبار گستراندن اختناقی است که سرمایه در زیر سایه آن بتواند کسب و کار و انباشت کند. ثانیا هر درجه برسمیت شناسی دو فاکتوی آزادی بیان، اجتماعات، تشکل و تحزب، همراه خود بندهای اسارت بشر را سست و توقع جامعه و بویژه طبقه کارگر را بالا میبرد و صاف و ساده توده مردم زحمتکش شرایط سرمایه دار را نمیپذیرند. سازمان کارگری مقاومت میکند، اعتصاب سازمان میدهد، سهم بیشتری از ثروت تولید شده را میخواهد، و سرمایه مجبور است متوسل به چماقدارها و ژنرال ها و نیروی سرکوب شود. مجبور میشوند علیه خواستهای شریف طبقه کارگر به ناشریف ترین شیوه ها متوسل شوند و سرمایه ماهیت کثیف خود را نشان دهد. اختناق در ايران امرى اخلاقى و نتيجه خلقيات اين و آن شاه و آخوند معمم يا مکلا نيست٬ يک الزام سرمايه است. کار ارزان٬ کارگر خاموش مشخصه سرمايه دارى ايران است.
جمهوری اسلامی علیرغم معضلاتش برای بازسازی اقتصادی و ایجاد ثبات لازم براى فعالیت دراز مدت سرمایه، تاکنون از همین منطق ضد انقلابی بهره جسته است. اگر سازمان کارگری در آن مملکت بجز دوره هائی که زورشان نرسیده همواره ممنوع بوده است، از سر اسلامیت و ناسیونالیسم بورژوازی ایران و بی تمدنی اش نیست، از این سر است که سرمایه در کشورهائی مثل ایران نمیتواند بجز با این روش حکومتی ارتزاق کند. به این وضعیت نامشروع بودن حکومت در بعد داخلی و ناسازگاری عمیق در بعد جهانی را اضافه کنید. چنین حکومتی سیاست اقتصادیش نمیتواند از امروز به فردا فراتر برود و بحثهائی مانند برنامه بیست ساله و غیره بطور واقعی و با منطق اقتصادی سرمایه داری دنياى امروز چرندیاتی بیش نیستند.
برخی بنادرست تلاش میکنند یک نوع این همانی را بین رویدادهای سیاسی و اقتصادی ایران با دیگر کشورها برقرار کنند. مثلا پدیده دو خرداد را با ظهور آیت الله گورباچف و "پروستریکا" و "گلاسنوست" توضیح میدادند. یا عده ای از "مدل چینی" و یا "مدل اندونزی" و کره شمالى برای ایران سخن میگویند. برخی این اواخر به "مدل اسلامى ترکیه" هم رضایت داده بودند. واقعیت اما اینست که سیر تحولات در این کشورها هر کدام متکی به روندهای معلوم و ویژه ای بوده است. در ایران البته "مدل چینی" میان حکومتیها خیلی پر طرفدار است. حفظ حکومت اسلامى با چهارچوبهاى ايدئولوژيک اش و سازماندهى اقتصادى سربازخانه اى و اردوى بردگى يک آرزوى سرمايه داران تازه بدوران رسيده اسلامى است. اما این همانقدر قابل تحقق است که آرزوی "ظهور امام زمان"! تنها شباهت ایران و چین در رکورد داری اعدام در جهان است. ایران امروز تحت حکومت اسلامی، آنهم با این اوضاع وخیم اقتصادی و تعطیلی وسيع صنایع و بیکاری میلیونی و طرح شوک اقتصادی، بیشتر چشم انداز سقوط اقتصادی و فروپاشی مالی دولت آرژانتین سالهای 2001 را تداعی میکند.
جنبش ضد فقر
فقر در جامعه سرمايه دارى حتى در مرفه ترين آنها همواره وجود دارد. سرمايه دارى با فقر نسبى و مطلق و اخيرا فقر شديد عجين است. همين امروز در دنيائى که غرق ثروت است يک ميليارد نفر گرسنه اند. مسئله ايران اما در صفحه ديگرى ورق ميخورد. در ايران سياست شوک اقتصادى اگر قرار بود اجرا شود بايد بعد از سالهاى 30 خرداد 60 و يا بطور جامع تر بعد از جنگ ايران و عراق اجرا ميشد. دوره اى که مقاومتها درهم کوبيده شده بود و جامعه در انتظار گشايش اقتصادى بود. اما سياست صبر و انتظار رفسنجانى مشمول همان تناقضات بنيادى اسلاميت حکومت شد. آنچه امروز احمدى نژاد براى آن تلاش ميکند٬ و تصفيه خونين درون حکومتى يک جزو لاينفک آنست٬ ميبايست توسط رفسنجانى در آندوران صورت ميگرفت. و اين اتفاقا نه بدليل سياست اقتصادى رفسنجانى بلکه بدليل تناقضات خود حکومت اسلامى ممکن نشد. امروز به طريق اولى اين غير عملى تر است. جامعه اى در مقياس وسيع عليه حکومت قد علم کرده است. مسئله آزادى و حقوق فردى به نياز دهها ميليون تبديل شده است. عصر ارتباطات و اينترنت است. مردم از سرکوبهاى دهه شصت کمر راست کردند٬ عليه نظام اسلامى بميدان آمدند٬ توقع شان بالا رفته٬ و از چهارچوبهاى ايدئولوژيک اسلامى و افتخارات پوچ زمان جنگ چيزى باقى نمانده است. حکومت نهادى هزار پاره است و کمترين انسجام را براى بسيج درونى تا چه رسد به بسيج جامعه ندارد. معضلات رژيم اسلامى براى هر برنامه کوتاه مدت تا چه رسد به ميانمدت و دراز مدت بيشمار است.
در اين اوضاع وخيم اقتصادى که با نارضايتى عميق توده اى همراه است٬ در اوضاعى که حفظ قدرت سياسى به حکومت نظامى و سرکوب مستمر بند است٬ اجراى طرح شوک اقتصادى حتى اگر با مقاومتى روبرو نشود دردى از حکومت اسلامى و معضلات سياسى و اقتصادى اش دوا نميکند. اما اين خواب و خيال بيهوده است که حداقل دستمزدها يک سوم زير خط فقر باشد٬ و در موارد زيادى يک پنجم و يک ششم٬ و بتوان نان و مايحتاج عمومى را به نرخ دلار و بازار جهانى به مردم فروخت! اين حتى توهم نيست٬ يک چاشنى انفجارى است که نه فقط حکومت اسلامى بلکه سرمايه دارى در ايران را با تهديد جدى مواجه خواهد کرد.
چه بايد کرد؟
هدف حکومت صرفا اقتصادى و التيام اقتصاد ورشکسته اش نيست. ميزان هزينه اى که قرار است در پس سياست حذف سوبسيدها به طبقه کارگر و مردم زحمتکش تحميل شود٬ دردى از اقتصاد ورشکسته سرمايه دارى ايران دوا نخواهد کرد. يک هدف مهم اين طرح اقتصادى حکومت سياسى است. قرار است طبقه کارگر و مردم محروم زمينگيرتر شوند٬ دست و بالشان بسته شود٬ و غم نان و معضل گرسنگى کل هويت فردى و اجتماعى و طبقاتى شان را نابود کند. قرار است در پس فقر و اختناق کمرشان بشکند٬ نااميد شوند و رضايت دهند. اما اينها فقط تحليل و ارزيابى است. در دنياى واقعى آنچه رخ ميدهد تماما متفاوت است. ترديدى نيست مردم گرسنه و فقر زده و بيحرمت شده و سرکوب شده "انقلابى تر" نميشوند. اما اجراى اين سياست به مرگ و مير٬ بيمارى٬ نابودى فرزندان و جگر گوشه خانواده هاى کارگرى٬ تلف شدن بازنشسته ها و محرومان دامن ميزند. زمينه هاى اعتراض تند و چه بسا بسيار تند کسانى که ديگر هيچى براى از دست دادن ندارند بسرعت گلوى رژيم اسلامى را خواهد فشرد. رابطه مردم و حکومت وارد اشکال نوين و قهر آميزترى خواهد شد. امر تقابل با حکومتى که با سياست فقر و گلوله کشتار ميکند به مراحل ويژه ميرسد. لذا ضرورى است بفوريت و در اولين مراحل مقاومتى توده اى را عليه اين سياست ارتجاعى سازمان داد.
١- بايد از پرداخت هزينه هاى دولتى اعم از آب و برق و گاز و غيره امتناع کرد. بايد در مقابل هر کمبود و گرانى و قلدرى و سودجوئى سرمايه داران و عوامل حکومتى در هر گوشه اعتراض سازمان داد و هر اعتراضى را تخته پرش اعتراض شهرى و توده اى عليه فقر کرد.
٢- بايد سازمان ضرورى مواجهه با فقر و اختناق ايجاد کرد. در مراکز کارگرى و محلات بايد شوراها و نهادهاى عمل مستقيم توده اى را برپا کرد. اختناق را به زور قدرت جمعى پس راند و اوباش را گوشمالى داد. بايد همه جا عليه فقر پرچمى بلند کرد و انواع ابتکارات توده اى را بکار بست. بايد در مقابل سياست انزوا و اتميزه کردن افراد و آحاد طبقه کارگر و ايجاد رقابت بين اردوى مردم کارگر و زحمتکش٬ سياست همبستگى و همدردى طبقاتى٬ سياست اتحاد نيروى گرسنگان و محرومان٬ سياست انقلابى در مقابل ارتجاع سرمايه و اسلام را بميدان کشيد.
٣- بايد اهرم اعتصاب و اعتراض را در مراکز کارگرى بيش از هر زمان بدست گرفت. بخش پيشرو طبقه کارگر٬ مراکز مهم صنعتى که ميتوانند گلوى رژيم اسلامى را بگيرند و بفشارند٬ بايد پرچم آزادى و برابرى و رفاه را برافرازند. بايد از موقعيت کل طبقه کارگر و مردم محروم در مقابل کل طبقه سرمايه دار و حکومت شان دفاع کرد. همبستگى طبقاتى در ايندوره يک سلاح مهم در تقابل با سياستهاى ناسيوناليستى و تفرقه گرايانه است. بايد در مقابل سياستهائى که کارگران را به مرگ ميگيرند تا به تب راضى شوند ايستاد و قاطعانه اعلام کرد که حکومت فقر و فلاکت نميخواهيم٬ حکومت زور و اختناق نميخواهيم٬ نان و مسکن و رفاه و بهداشت و سلامتى حق ماست٬ همه بايد بتوانند زندگى کنند و هيچکس و هيچ دولتى حق ندارد نان و زندگى مردم را گرو بگيرد.
۴- بايد در مقابل موج بيکار سازيها سياست کنترل کارگرى را بدست گرفت و در همه مراکز صنعتى کارگران تلاش کنند که به فعال مايشائى سرمايه داران و قلدرى آنها افسار بزنند. در مقابل بيکار سازى و تعطيلى کارخانه و اخراج بايد سد محکمى بست. بايد همه جا از اعتراض و تلاشهاى متنوع عليه فقر و فلاکت و پس راندن سياست رياضت اقتصادى حمايت کرد. نه فقط نبايد رياضت اقتصادى را پذيرفت بلکه بايد توقع مردم از رفاه و حقوق حقه شان را بالا برد.
۵- بايد سياست محورى در دانشگاهها٬ مدارس و مراکز آموزشى عليه فقر و اختناق بچرخد. همه جا و در هر اجتماعى بايد عليه فقر و سياست گرسنگى دادن به ميليونها خانواده کارگرى صداها را بلند کرد. مقابله با سرمايه دارى و دفاع از انديشه هاى آزاديخواهانه و سوسياليستى در ايندوران بايد معنى سياسى و مربوط به اوضاع را پيدا کند. صداى کارگران و مردم محروم بايد در دانشگاهها وسيعا بلند شود. دانشجويان پيشرو و کمونيست بايد نقش ويژه اى در سازماندهى اعتراض توده اى در دانشگاهها و محلات و اعتراض هاى شهرى ايفا کنند.
۶- نسل جديد و جوانان بايد در سازماندهى اعتراض ميليتانت عليه حکومت فقر و فلاکت نقش شايسته شان را ايفا کنند. همه جا در سراسر ايران و در هر کوى و برزن شعارهاى؛ "آزادى٬ برابرى٬ رفاه"٬ "نه به فقر و اختناق"٬ "حکومت فقر و فلاکت نميخوايم"٬ "يا کار يا بيمه بيکارى"٬ "کارگر آزادى جامعه در دست توست"٬ "زنده باد کنترل کارگرى"٬ "مرگ بر جمهورى اسلامى"٬ "مرگ بر سرمايه دارى"٬ "زنده باد حکومت کارگرى"٬ و انواع شعارها عليه فقر و فلاکت نقش ببندد. شعار نويسى را بايد به نوعى روزنامه ديوارى براى هم جهتى توده اى تبديل کرد. از امکانات تلفن و اينترنت و انتشار تراکت و شعار عليه فقر و سياست رياضت اقتصادى و حمايت از راه حل کارگرى بايد وسيعا استفاده کرد و فضا را عوض کرد.
جنبش ضد فقر آن جنبشى است که منبعد چهارچوب سياست ايران را قالب خواهد زد. مردم نان ميخواهند٬ مسکن ميخواهند٬ آموزش ميخواهند٬ درمان ميخواهند٬ حرمت و امنيت ميخواهند. و حکومت فقر تحميل ميکند٬ گرسنگى را تشديد ميکند٬ شليک ميکند٬ بى حرمتى و بيحقوقى را تجويز ميکند٬ خيابان خوابى و بردگى را موعظه ميکند٬ و ميخواهد همه اينها را بزور ارتش و پاسدار و اوباش پيش ببرد. اين غير ممکن و غير عملى است. با اولين بارقه هاى اعتراض توده اى عليه فقر و کمبود و گرسنگى٬ و حتى با اولين امواج فضاى روانى کمبود و شوک به جامعه٬ آنهم در جامعه اى مثل ايران٬ شاهد اعتراضات وسيع و ميليتانت عليه نظم کثيف سرمايه دارى اسلامى خواهيم بود. جمهورى اسلامى با اين سياست به جنگ آخرش آمده است. بايد در اين جنگ بر زمين اش زد.
دوره اخير دوره اتخاذ يک مجموعه سياستها و تاکتيک هاى راديکال و انقلابى طبقه کارگر است که بتواند مجموعا دولت اسلامى سرمايه داران را عقب براند و کل جنبش اعتراضى عليه حکومت را جلو ببرد. ايندوره دوره اى است که سوسياليسم و جنبش کمونيسم کارگرى بايد بتواند ابتکار عمل سياسى را بدست گيرد. *